423- من هم دردی بلد نیستم. زمانیکه کسی نشسته کنارم و های های گریه میکنه بلد نیستم در آغوش بکشمش. من فقط بلدم بشینم کنارش و عینِ چی سرمو بندازم پایین. این خیلی دردناک و تاسف باره میدونی؟ خیلی. من حتا نمی تونم به چهره ی طرفم نگاه کنم وقتی گریه می کنه. نقشم بلد نیستم بازی کنم. یا تظاهر حتا. من فقط بلدم منتظر باشم اشکاش که تموم شد بدونِ هیچ حرفِ دیگه ای خدا حافظی کنم و برگردم خونه. و سه شب و نصفی مدام برای اون آدم اشک بریزم. لعنتی.
+ نوشته شده در ساعت توسط -
|